۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

C'est fini



« دستم


به سمت تلفن می‌رود و

باز می‌گردد

چون کودکی که به او گفته‌اند

شیرینی روی میز

مال مهمان‌هاست ... » *



مال مهمان هاست . آن آخرین بار که گفتی دیگر تماس نگیر ... تا کی تماس نگیرم ؟ نگفتی . تا همیشه لابد . چه سخت . دیگر تماس نگیر . تا هیچ وقت ؟ هیچ وقت چقدر دور و بعید و عجیب است . و من سعی می کنم تو را مجسم کنم توی خیالم ، دراز کشیده ای روی تختت ، با صدایی که عجیب بی خیال است ؛ دیگر با من تماس نگیر . و سعی می کنم تبصره بسازم . به راه هایی فکر کنم که می شود دیگر تماس نگیر را پیچاند که نمی شود . تقصیر این « دیگر » لعنتی ست که اگر نبود می شد دلخوش کرد به یک روزی که دستم برود سمت تلفن ... به یک روزی که قانون تماس نگیر تمام شده باشد .

این کلمه ، این « دیگر » لعنتی غمگینم می کند . یک جور آزار دهندهء بی رحمی دیگر یعنی تا همیشه .

کو تا ذهنم یاد بگیرد آن شماره ، آن خانه ، آن صدا مال مهمان هاست ...



* شعر از سارا محمدی اردهالی

از وبلاگ زن روزهای ابری

** از بس حرف دلم بود دلم نیومد چیزی کم و زیاد کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر