عقاید نوکانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
حلاوت و بیصبری از آن من ، عشق پانزده سانتی از آن تو
ماکارونی، تمبر هندی از آن ما
خیابان شهید قندی از آن ما
قبری که بهش میخندی از ما
ذکاوت و رندی از آن ما
عقاید نوکانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
ز سفره چه میجویی حاتم من
با خودت چه میگویی خاتم من
دیگه واسه چی میجویی ماتم من
بابا تو چه پر رویی خاتم من
اسبتو کجا میبندی بوبوی من
به چی تو دل میخندی کابوی من
آقا به مویی بندی سرور من
خانوم به چی پابندی شربر من
عقاید نو کانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
کوکوی دو شب مانده از آن ما
کپی پدر خوانده از آن ما
خلقت ناخوانده از آن ما
کپی پدر خوانده از آن ما
دولت شرمنده از آن ما
کلفتی پرونده از آن ما
ملیپوش بازنده از آن ما
دولت شرمنده از آن ما
انتخاب سازنده از آن ما
شاید که آینده از ما
شاید که آینده از ما
عقاید نوکانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
حلاوت و بی صبری از آن من ، هرچی تو دلت خوندی از آن تو
حلاوت و بیصبری از آن من ، عشق پانزده سانتی از آن تو
ماکارونی، تمبر هندی از آن ما
خیابان شهید قندی از آن ما
قبری که بهش میخندی از ما
ذکاوت و رندی از آن ما
عقاید نوکانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
ز سفره چه میجویی حاتم من
با خودت چه میگویی خاتم من
دیگه واسه چی میجویی ماتم من
بابا تو چه پر رویی خاتم من
اسبتو کجا میبندی بوبوی من
به چی تو دل میخندی کابوی من
آقا به مویی بندی سرور من
خانوم به چی پابندی شربر من
عقاید نو کانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
کوکوی دو شب مانده از آن ما
کپی پدر خوانده از آن ما
خلقت ناخوانده از آن ما
کپی پدر خوانده از آن ما
دولت شرمنده از آن ما
کلفتی پرونده از آن ما
ملیپوش بازنده از آن ما
دولت شرمنده از آن ما
انتخاب سازنده از آن ما
شاید که آینده از ما
شاید که آینده از ما
عقاید نوکانتی از آن من ، شقایق نرماندی از آن تو
حلاوت و بی صبری از آن من ، هرچی تو دلت خوندی از آن تو
هروقت اسم محسن نامجو میآید. میگوید که: شقایق نرماندی ازآن تو/ حقایق نوکانتی از آن من
«عقاید نوکانتی از آن من/ شقایق نرماندی از آن تو». بطور کلی یکجوری بیان عقل و عشق است. هرچی که مربوط به عقل و اندیشه است مال من و هرچی که دلیست و احساسی، مثل یک گل شقایق، مال تو. رو به معشوقیست این صحبت:
عقاید نوکانتی از آن من
شقایق نرماندی از آن تو
حلاوت و بیصبری از آن من
عشق پانزدهسانتی از آن تو
شقایق نرماندی از آن تو
حلاوت و بیصبری از آن من
عشق پانزدهسانتی از آن تو
ماکارونی، تمبرهندی از آن ما
خیابان شهید قندی از آن ما
قبری که بهش میخندی از آن ما ذکاوت و رندی از آن ما
خیابان شهید قندی از آن ما
قبری که بهش میخندی از آن ما ذکاوت و رندی از آن ما
عقاید نوکانتی از آن ما
این چه ترانهایست که شهید قندی و ماکارونی و عشق پانزدهسانتی توی آن هست؟
نمیدانم چه توضیحی باید بدهم.
نمیدانم چه توضیحی باید بدهم.
این عشق پانزدهسانتی اصلاً یعنی چه؟
خب، عشق پانزده سانتی... بذار من اینجا زرنگی کنم یک تعبیری را از زبان یکی از مخاطبها شنیدم که خیلی خوشم آمد از آن تعبیر و خودم از آن بهبعد دیگر همیشه این تعبیر را به کار میبرم و آن هم اینکه در بندر نرماندی یکی از گلهایی که میروید شقایق است. اینجا اشاره به طول گل شقایق است که در نرماندی میروید که طولش ۱۵سانت است. اما یک تعبیر اروتیک هم دارد که آن را هم نمیتوانم کتمانش کنم. اما اینکه هنگام سرودن این شعر من به کدام یک از اینها فکر میکردم، معذورم که الان بگویم.
خب، عشق پانزده سانتی... بذار من اینجا زرنگی کنم یک تعبیری را از زبان یکی از مخاطبها شنیدم که خیلی خوشم آمد از آن تعبیر و خودم از آن بهبعد دیگر همیشه این تعبیر را به کار میبرم و آن هم اینکه در بندر نرماندی یکی از گلهایی که میروید شقایق است. اینجا اشاره به طول گل شقایق است که در نرماندی میروید که طولش ۱۵سانت است. اما یک تعبیر اروتیک هم دارد که آن را هم نمیتوانم کتمانش کنم. اما اینکه هنگام سرودن این شعر من به کدام یک از اینها فکر میکردم، معذورم که الان بگویم.